مسافر آنسو

ساخت وبلاگ
آیا تو هم زیر این باران در این شهر هستی؟!آیا کوچکترین احتمالی هست که شنیدن صدای این باران پاییزی تو را به یاد من بیاندازد؟!قطعا و یقینا باور نمی‌کنی که هفته‌ای نیست و ماهی نیست که من به تو فکر نکنم و حتما باور نمی کنی من حتی وقتی پیش کسی هستم که می خواهد با من نزدیکی کند تصویر چهره و صورت تو صدای تو در من هست و از او روی گردان هستم و به تو فکر می کنم.قسم می خورم نه هیچ عشقی در زندگی من هست و نه هیچ رابطه ای جسمی در زندگی من هست و قسم می خورم که اگر زندگی چرخی می زد و تو دوباره در زندگی من ظاهر می شدی با تو می ماندم برای همه عمر و هرگز هرگز دیگر کاری نمی کردم که تو ناراحت شوی و با تو می مانم تا آخر عمر و تو عشق اول و آخر من و همسر اول و آخر من هستی.اگر این شانس دوباره به من داده شود تا تو را داشته باشم تو عزیزترین کس من خواهی بود برای همیشه و هر کاری بتوانم می کنم تا تو را خوشبخت کنم و با تو باشم برای همیشه. مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:49

کاش از این خر شیطان می ‌آمدی پایین !از خر شیطان بیا پایین و بیا تا برایت بگویم چه چیزهایی با چشم های خودم دیدم در این سالهایی که تو نبودی و می دیدی من چطور آدمی شدم و می دیدم تو چطور آدمی شدی ! کاش از این خر شیطان می آمدی پایین و می رفتیم جایی در این شهر تاریک و غریب می نشستیم و برایم می گفتی چه چیزهایی دیدی با چشم های خودت در این سالهایی که من نبودم و چه تجربیاتی داشتی در این سالهایی که رفتی دنبال خودت تا خودت را تجربه کنی و برایم می گفتی چه چیزهایی تجربه کردی و برایت می گفتم چه چیزهایی تجربه کردم.کاش از خر شیطان بیایی پایین و کاش با خودت فکر می کردی چه اشکال دارد ساعتی آدمی را ببینی که سالهایی با او زندگی کردی و به فرض اینکه از من بدت می آید و از من متنفر هستی بیایی و بد آمدن و تنفر خودت را برایم بگویی و ساعتی با من حرف بزنی و می دانم که حرفهای زیادی داری که بگویی و بدان که چه بسیار حرف های زیادی دارم تا برایت بگویم و چه بسیار چیزهایی دیدم که می خواهم برایت تعریف کنم و تجربیاتی دارم که فقط برای تو می توانم بگویم.چه اشکالی دارد به فرض اینکه از من بدت می آید و از من متنفر هستی ساعتی جایی بنشینیم در این شهر غریب و برایم حرف بزنی و از بد آمدن و از تنفرت برایم بگویی و من را فحش بدهی که آرزوی شنیدن فحش های تو را دارم و برای من خوب است شنیدن از تو حتی اگر من را فحش بدهی! چه اشکالی دارد ؟! کجای کار دنیا خراب می شود اگر ساعتی بنشینیم و برایم بگویی از این سالها که چه دیدی و چه شنیدی و چه کشیدی و ناسزا بگو و به من بگو عمق تنفر خودت را از من و به من لختی فرصت دفاع کردن بده و بشنو حرفهای من را که من چه کشیدم در این سالهایی که بی تو بودم. کاش بودی و می دیدی این خانه یازدهم چگون مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:49

تازیانه بر زدی اسبم بگشت      گنبدی کرد و ز گردون  برگذشت  واقعا چه چیزی می توانست سری سقطی را از مغازه و کار و کسبش رها کند ؟؟!سری سقطی که به خاطر مغازه و کار مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1399 ساعت: 6:56

اصلا من با اینکه تو چرا این کار را می کنی و آن کار را نمی کنی کاری ندارم. کاری که تو می کنی کاملا مربوط به خود تو است و به من هیچ ربطی ندارد. قضاوت هم نمی کنم که چرا این کار را کردی یا آن کار را نکردی مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت: 20:04

لطفا از من نخواه که دیگر به تو فکر نکنم چون نمی توانم.اگر یک روز در زندگی من هست که تو در آن روز نیستی خودت بیا و آن یک روز را از زندگی من خط بزن.تو بهترین بودی.تو بهترین هستی.نگاه تو زیباترین و مهربان ترین نگاه دنیاست.زنگ صدای تو زیباترین موسیقی است برای من و هنوز با یادآوری آن زنگ صدای تو من به آرامش می رسم.یادآوری آن برق نگاه تو هنوز مهمترین دلیل زندگی من مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 12 تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:15

تو در نیمه سال و من در نیمه راه.تو یک زندگی در پیش رو داری و من یک زندگی در پشت سر. تو دنیای دگر در پشت سر داری و من دنیای دگر در پیش رو. برایم از آن دنیا بگو تا بگویم برایت از این دنیا. به نیمه این راه که رسیدی من شاید در نیمه آن راه باشمدر این صورت بدان که وقتی به این دنیا آمدی من حتی یک ثانیه غم تو را تاب نمی آوردم و کوچکترین صدای تو یا سراب صدای تو، مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 17 تاريخ : شنبه 19 اسفند 1396 ساعت: 12:19

تو همه را راست گفتی آرزو !من ادمی بودم که نه توانایی خاصی داشتم ، نه آدم خاصی بودم و قرار بود هیچ کار خاصی در این دنیا انجام دهم. من آدم پستی بودم که دنیایی را معطل خودم کردم فقط برای اینکه تجربه های خودم را کامل کنم و فقط برای اینکه به چیزهایی که خودم می خواستم برسم. من چنان ادمی بودم که برای مخفی کردن زشتی های درون خودم و برای کرفتن تایید و توجه از تو و مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 21 تاريخ : شنبه 19 اسفند 1396 ساعت: 12:19

در عجب می‌مانم از سریان حضور تو در روح مچاله شده خودم.   باور نمی کردم اگر جای تو بودم و کسی به من می گفت بعد از ۱۰ سال که من را ندیده است هر روز و هرشب در خواب و در بیدار او تو حضور داری ! باور نمی کنم که بعد از ۱۰ سال هر روز و هر شب در بیدار و در خ مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totheotherwaya بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1396 ساعت: 15:25

شما ای دوست عزیزی که اکنون صدای من را می شنوی  شما ای دوست عزیزی که اینجا را می خوانیشما ای هم وطن من که اکنون صدای من را می شنوید من از شما عاجزانه می خواهم من از شما درخواست می کنم من از شما عاجزانه خواهش می کنم اگر فکر می کنیم کاری غلط است آن کار را مطلقا انجام ندهیم ! اگر فکر می کنیم کاری غلط است آن کار را نکنیم به هیچ قیمتی ! بیایید بدانیم کجا هستیم، بیایید جایگاه خودمان را بشناسیم این حداقل کاری است که ما می توانیم انجام دهیم من از شما و کسانی که صدای من را می شنوند عاجزانه خواهش می کنم اگر فکر می کنیم کاری غلط است نکنیم اون کار را ! اگر کاری ممکن است به دیگری آسیب برساند نکنیم آن کار مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : وقتی,احمق,توقع,پاداش,دارند, نویسنده : totheotherwaya بازدید : 15 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 8:34

دلم براى خودم تنگ شده است.   شيرجه زدن در عمق خودم و نگاه كردن به انرژى هايى كه در من جريان دارد و نگاه كردن به فكر هاى بى شمارى كه درون سر من جريان دارند و احساس كردن احساسات كم نورى كه در بدن من جريان دارد و ساعت ها غرق شدن در خودم و گم كردن زمان و مكان و اينجا و حالا به گونه اى كه وقتى چشم باز مى كنم ندانم من كجا هستم و ی است و من اينجا آيا چه كار مى كنم.   بيدار شدن در حالت گیجی كه ندانم من كجا هستم و یست و من كیست و براى چه اينجا هستم را یدوست دارم. در چنين ايهامى از يك خواب بيست و چند ساعتی بيدار شوم و پشت كامپيوتر بنشينم و اين سطرها را بنويسم و ندانم براى كه و براى چه مى نويسم.   همينجو مسافر آنسو...ادامه مطلب
ما را در سایت مسافر آنسو دنبال می کنید

برچسب : تنگی, نویسنده : totheotherwaya بازدید : 17 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 8:34